مهمووووووووون میادد
سلام روزای آخره هفترو خیلی دوووست دارم به قوله همسری از سره هفته هی روزارو میشمری و از روزه چهارشنبه یه لبخنده موزیانه رو لبته دیروز حوالی ظهرینا بود که مامانه همسری زنگ زد و گفت که امشب میان خونه ما و به احتماله قوی فردا رم تا شب میمونن و شنبه صب میرن خونه خواهر همسره گرامی مام که قرار بود بریم تولده یکی از دوستامون آخره هفترو ، خلاصه قرار شد نریم منم صب پا شدم تا بیام سره کار یکم از کارام و کردم که ظهر که رفتم خونه هل هولکی نرم و امروزم که موعده تحویله وامم بود کلی خرکیف بودم وامم گرفتم و پیشه خودم گفتم چه خوب که میرم خونه و دسته پرم میرم، ماشینمونم که خدارو شکر اوکی شد خدا ایشا...
نویسنده :
آنادمهری
11:18